آبان ۱۵، ۱۳۸۸

پرسه ی در ابادان

yek roz barani abadan.bmp1 کلیسای ابادان خیابون زند

پرسه

بارون‌ُ دوس‌ دارم‌ هنوز ، چون‌ تو رُ یادم‌ میاره‌ !
حس‌ می‌کنم‌ پیش‌ِ منی‌ ، وقتی‌ که‌ بارون‌ می‌باره‌ !

بارون‌ُ دوس‌ دارم‌ هنوز ، بدون‌ِ چترُ سرپناه‌ !
وقتی‌ که‌ حرفای‌ دلم‌ ، جا می‌گیرن‌ توی‌ یه‌ آه‌ !

بارون‌ُ دوس‌ دارم‌ هنوز ، مثل‌ِ قدیمای‌ قدیم‌ !
مثل‌ِ همون‌ شب‌ که‌ با هم‌ ، تو کوچه‌ها قدم‌ زدیم‌ !

شونه‌ به‌ شونه‌ می‌رفتیم‌ ،
من‌ُ تو ، تو جشن‌ِ بارون‌ !
حالا تو نیستی‌ُ خیس‌ِ ،
چشمای‌ من‌ُ خیابون‌ !

بارون‌ُ دوس‌ داشتی‌ یه‌ روز ، تو خلوت‌ِ پیاده‌رو !
پرسه‌ی‌ پاییزی‌ِ ما ، مُردادِ داغ‌ِ دست‌ِ تو !

بارون‌ُ دوس‌ داشتی‌ یه‌ روز ، عزیزِ همپرسه‌ی‌ من‌ !
بیا دوباره‌ پا به‌ پام‌ ، تو کوچه‌ها قدم‌ بزن‌ !

شونه‌ به‌ شونه‌ می‌رفتیم‌ ،
من‌ُ تو ، تو جشن‌ِ بارون‌ !
حالا تو نیستی‌ُ خیس‌ِ ،
چشمای‌ من‌ُ خیابون‌ !

یغما گلرویی

هیچ نظری موجود نیست:

Free Counter and Web Stats