تیر ۲۰، ۱۳۸۹

Toy Story 3

این روزا از فرط تنهایی به یاد دوستام میفتم خلوتی و تنهاییهامو با خاطرات گذشته سپری میکنم وقتی هیچکی نسیت و هیچکی نمیمونه نمیدونم چی شد که اینقد خلوت شد ولی هر چی بود ارزش اینو نداشت که اینجوری غریبه شیم ..

تو این هیلی بیلی هم مثه همیشه فیلمها جای خیلی هارو که نیستن برام پر میکنن وقت خوبی میگذرونم تو فیلم  ... ولی اینبار فیلمم هم باعث ناراحنی مضاعف شد ...
توی استوری 3 که بعد از 10سال مجددا برگشت حکایتش هم زخم دلو تازه میکنه بعد 10 سال همه چی عوض میشه اداما بزرگ میشن خونه ها عوض میشن ولی ان چیزی که عوض نمیشه دلیه که واسه کسی میتپه این دلم حکایتی از وفاداری میگه حتی وقتی ازت نمیخوان که باشی حتی وقتی که طرد میشی تو میمیونی چون جات همین جاست کنار اون ...


 دانلود فیلم ...     Toy Story 3 

خرداد ۳۱، ۱۳۸۹

خانه ی دوست کجاست ؟

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست    
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند ارام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط ان داشتن
یک دل بی‌رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی ان با قلم سبز بهار
می‌نویسم ای یار
خانه‌ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دگر
خانه دوست کجاست؟   
 فریدون مشیری


خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت،
کوچه باغی ست که از خواب خدا سبزتر است
و در ان عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت ابی است
می‌روی تا ته ان کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌ارد،
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می‌گیرد
در صمیمت سیال فضا، خش خشی می‌شنوی:
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه‌ی نور
و از او می‌پرسی
خانه دوست کجاست؟ .... سهراب سپهری

خرداد ۲۴، ۱۳۸۹

وقت فیلم (Clash Of The Titans )

           or


فیلم:  Clash Of The Titans    2010
کارگردان: Louis Leterrier
بازیگران: Sam Worthington, Liam Neesonm, Ralph Fiennes, Jason Flemyng, Gemma Arterton …


فیلمی بسیار مهیج و زیبا از جنگ و جدال برای قدرت , در زمین و آسمان . بین مردان زمینی و خدایان ... والبته آنان که نیمی از هر دواند ...
 پرسئوس که فرزند زئوس است ولی مثل یک انسان پرورش یافته نمیتواند خانواده خود را از چنگال هادس که خدای انتقام گیرنده جهنم است برهاند. اما چو چیزی ندارد از دست بدهد داوطلب میشود تا ماموریتی خطرناک را انجام دهد و ضربه ای کاری به هادس بزند قبل از اینکه او قدرت زئوس را به دست اورده و جهنم را بر زمین حکمفرما کند. پرسئوس فرماندهی و رهبری گروهی از جنگجویان شجاع را به عهده گرفته و سفری بسیار خطرناک را در عمق دنیای ممنوع اغاز میکند …
داستان  فیلم اندکی شبیه به کارتون هرکول ساخته 1997 میباشد .
اونلاین ببینید ... کارتون  Hercules

خرداد ۱۶، ۱۳۸۹

ترانه

خواننده : داریوش   
ترانه سرا : روزبه بمانی 
 دنیای این روزای من                              
دنیای این روزای من، هم قد تن پوشم شده
اینقدر دورم از تو که، دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده
هرشب تو رویای خودم، آغوشتو تن می کنم
آینده ی این خونه رو، با شمع روشن می کنم
در حسرت فردای تو، تقویمم و پر می کنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور می کنم
هم سنگ این روزای من، حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو، چیزی به من نزدیک نیست
هرشب تو رویای خودم، آغوشتو تن می کنم
آینده ی این خونه رو، با شمع روشن می کنم ...

وقت فیلم ( In the Name of the Father )

  فیلمی است براساس واقعیت
 جری کانلن و دوستش پل هیل، که از اوضاع بلفست، پایتخت ایرلند شمالی، به ستوه‌آمده‌اند به لندن می‌روند و در آن‌جا به هیپی‌ها می‌پیوندند، همان‌جا با کارول ریچاردسون و پادی آرمسترانگ آشنا می‌شوند. یک روز که جری و پل در پارک پرسه می‌زدند، مردی بی‌خانمان به نام چارلی بروک را ملاقات می‌کنند، او ادعا می‌کند صندلی‌ای که آن دو رویش نشسته‌اند متعلق به اوست، در حال صحبت با بروک صدای انفجاری می‌شنوند؛ همان روز جری با کلیدی که جلوی در آپارتمان یک روسپی پیدا می‌کند، وارد منزل آن زن می‌شود و پول‌هایش را می دزدد. مردی به پلیس خبر می‌دهد که جری و پل ایرلندی هستند و ممکن است در انفجار دست داشته باشند؛ و آن‌ها دستگیر می‌شوند. قانون جدید ضد تروریست انگلستان به پلیس اجازه می‌دهد که مظنونین را برای هفت روز بدون هیچ منع و مشکلی بازداشت کنند؛ در طی این مدت، جری و پل مورد شکنجه قرار می‌گیرند تا اینکه اعتراف می کنند و چهار متهم اصلی (هیل، کانلن، آرمسترانگ و ریچاردسون) به چهارده تا سی سال زندان محکوم می‌شوند…
نام فیلم: In the Name of the Father
کارگردان: Jim Sheridan
بازیگران: Alison Crosbie, Philip King, Emma Thompson, Nye Heron, Daniel Day-Lewis …
اونلاین ببینید ... فیلم   In the name of the father 

خرداد ۱۱، ۱۳۸۹

بازجویی

(کی امامو [امام را]  کشت؟)  کاراگاها اتاقم رو پر کردن …  (کی امامو کشت؟ ) کفشای سربازا رو گردنم فشار میاره…( کی امامو کشت؟)  کی به این درویش طعنه زد؟ و جبه و عمامه و تسبیح شیکش را از هم درید؟ اقایون…ناخنامو (برای جستجوی حقیقت ) از جا نکنید ,همیشه حقیقت در جسد مقتول نهفته است …( کی امامو کشت؟ ) سربازا با تسلیحات کامل وارد میشن ,سربازا با تسلیحات کامل خارج می شن ... پرونده … ضبط صوت …تصویر بردار …اقایون …. اقایون …  حرفهای من چه فایده داره؟ وقتی شماها (بگم یا نگم ) ,می نویسید . التماسام چه فایده داره؟ وقتی شماها ( بگم یا نگم ),منو میزنید ,وقتی شماها , از وقتی بر ما حکومت کردید ,بجامون فکر میکنید . من مزدور نیستم (اونجوری که جاسوساتون میگن)  … اقایون …نه گندمی دزدیدم ,ونه مورچه ای کشتم ,و به عمرم کلانتری نرفتم  .اقایون محترم …تو محله مون کوچیک و بزرگ منو میشناسن . بچه ها منو می شناسن ,  و درختا و کبوترا  … نمازامو به وقت میخونم ,از هیچ خطبه جمعه ای نگذشتم , و بغیر سینه زنم هیج حرامی را نمیشناسم . از ربع قرنی ایست که من به رکوع و سجود مشغولم , به برخیزستن و نشستن , پشت سر امام ... مشغولم . و اینطوری 20سال گذروندم . تو طویله ی چارپایان زندگی  میکنم , مثه چارپایان میخورم , مثه چار پایان می خوابم , مثه چاریایان می شاشم , مثه دونه ای تو تسبیح امام می چرخم و مثه طوطی حرفاشو تکرار میکنم .  نه عقلی دارم , نه سری , نه پایی ... از ریشش وبا رو استنشاق میکنم و سل را از استخوانهایش, و 20 سال گذروندم .  مثه یه مشت کاه , رو فرش قرمز رنگش انباشته شدم . هر جمعه با خطبه ای جان سوز سیلی میخورم و قواعد بیان رو , و قصیده های از بین رفته را قورت میدهم , x شعراشو قورت میدم .
20 سال  و من - اقایون-  در اسیابی می چرخم که هیچ چیزی ارد نکرد ,مگر x شعری .  اقایون  ... با این چاقویی که میبینید , بش طعنه زدم … بش طعنه زدم…  تو سینش , تو گردنش ,  توعقل متعفنش .  بش طعنه زدم , به اسم خودم واسم  میلیونها  چهارپا - اقایون -  میدونم که جنایتم حکمش اعدامه ,  ولی ... کشتمشون همه جیرجیرکایی که تو تاریکی می نوازن و اونایی که رو پیاه روای رویا خوابیدن , کشتم ...  همه باکتریایی که تو باغچه اسلام رخنه کردند , همه اونایی که ازمغازه اسلام روزی میطلبند .کشتم ... همه اونایی  که از هزار ساله ,  با حرف زدن زنا میکنن…

ترجمه ...  نزار قبانی قصیده الاستجواب 

اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۹

وقت فیلم ( V For Vendetta)

 People shouldn't be afraid of their governments,
 Governments should be afraid of their people.
مردم نباید از دولت هراس داشته باشند ، دولت باید از مردم هراس داشته باشه
Remember, remember the 5th of November,
 the gun powder treason and plot
 I know of no reason why the gun powder treason should ever be forgot
بیاد بیاور، بیاد بیاور، پنجم نوامبر را بیاد بیاور. باروت، خیانت، توطئه دلیلی نمیابم که چرا باید خیانت باروت را فراموش کرد
فیلم ...  V for Vendetta  اونلاین ببینید
کارگردان :جیمز مکتیو
فیلمنامه اقتباسی از داستانی به قلم آلن مور
بازیگران: هوگوویوینگ-ناتالی پورتمن-جان هرت
محصول 2006

اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۹

ترانه

 ترانه ... سراب رد پای تو ...

با صدای : داریوش   شعر از روزبه بمانی
 سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد

کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد؟
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم؟
که هر شب حُرم دستاتو به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگی های من، تو با این جاده هم دستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی
تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم
صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم
یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درا رو باز می زارم

اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۹

وقت فیلم (عزیز میلیون دلاری)


Eddie Scrap-Iron Dupris: If there's magic in boxing, it's the magic of fighting battles beyond endurance, beyond cracked ribs, ruptured kidneys and detached retinas. It's the magic of risking everything for a dream that nobody sees but you
ادی دوپرس آهن قراضه (نقش "مورگان فریمن"-در حال روایت قصه): اگه جادویی توی بوکس باشه، اون جادوی مبارزه فراتر از حد تحمله فراتر از دنده های شکسته، کلیه های پاره شده و چشم های از کاسه در اومده ست جادوی خطر کردن به هر قیمته، با این رویا که همه دارن تو رو نگاه می کنن


Frankie Dunn: Mo cuishle means my darling. My blood
فرانکی دان (نقش "کلینت ایستوود" به عنوان مربی "هیلاری سوانک" در حالی که قصد دارد با قطع کردن لوله اکسیژن و تزریق آمپول به او او را برای همیشه به خواب ببرد، معنی اسمی را که در زمان مبارزه روی او گذاشته بود و به او نگفته بود
اکنون به او می گوید ... موکوشله یعنی عزیز من ... خون من

فیلم ...عزیز یک میلیون دلاری ... ببینید
نام: عزیز ميليون دلاري
کارگردان: کلينت ايستوود
تهیه کننده: تام رزنبرگ- آلبرت رودي- كلينت ايستوود و پل هاگيس
فیلم نامه نویس: پل هاگيس
بازیگران: کلينت ايستوود(فرانكي دان) - هيلاری سوانک(مگي فيتزجرالد) - مورگان فريمن(اسكرپ)


شادی

خیلی خوبه که تو رو شناختم واسمتو ... شادترین شادی گذاشتم
هر صبح از خاکسترم بلند میشوم
واز صدای خفته ام پا میشوم  که به تو میگوید" صبح بخیر شادی من "
و چون تورا دوست دارم  ... تمام دنیا را دوست دارم
و همه بچه هایش را وتمام درختانش را و دریاهایش و موجودات نهفته در آن
ماهیگیران را دوست دارم و ماهی ها را و دزدان دریایی ...
وانگشتان استادان که به گچ آغشته است
و پنجره های بیمارستانها که لخت از هر پرده ایست
چون ترا دوست دارم باز دیوانگی در من رخنه کرد
و شادی  آمد و در قاره های خاموش روحم  سکنی گزید
چون ترا دوست دارم ...
باز رنگ به دنیا ی سیاه و سفید  برگشت و همه جا رنگین شد
و آهنگ برگشت به حنجره هایی که درانتظار نشسته بودند
ودوباره قلبم به دویدن در جنگلها پرداخت 
 مثه گوزنی ...  کوچک و سرکش  

اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۹

وقت فیلم (فورست گامپ)



Forrest Gump: My momma always said, "Life was like a box of chocolates. You never know what you're gonna get."

 فورست گامپ (تام هنکس ) : مامانم همیشه بهم می‌گفت زندگی مثل یه جعبه شکلات می‌مونه. هیچوقت نمی‌دونی چی قراره گیرت بیاد

فیلم ...  Forrest Gump ... ببینید
 -1994
کارگردان : رابرت زمکیس
نوشته : اریک روت
هنر پیشگان : تام هنکس ، رابرت رایت پن ، ...

اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۹

باز هم باران

بازهم باران    
در این بهار بی سروتهی که آغشته به سرمای بی کسی ایست ...
بازهم  باران
خروس بی محلی ایست که بی مقدمه بر بام برجهای نیمه ساخته , آهنگ صبحگاهیش را بدون دغدغه میخواند  , بلند ورسا ...
 بازهم باران
آهنگی کما بیش موزون حضور تنومندش را به رخ جاده هایی میکشد که تنها با بارش باران شسته میشوند .
 در چنین روزی  تنها  آهنگ بارونی  در ذهنم تکرار میگردد و تکرار میگردد


 

هیچ پشیمان نیستم

پرده گشوده میشود و بانویی کوتاه قد و لاغر اندام در صحنه ظاهر میشود سالن پر از جمعیتی ایست که  در انتظار وی خاموش مانده اند و موسیقی اغاز میگردد سازها نواخته میشود و صدای زیبا یی چون پرنده ای  بر فراز حضور پرواز میکند و با هر پر زدن رنگین کمانی از نوتهای زیر وبم  بر صفحه ی مبهم احساس بوجود میاورد ....

نه ,هیچ هیچ ... نه من اصلا پشیمان نیستم
نه ,هیچ هیچ ... من از هیچ چیز پشیمان نیستم
نه از خوبی ها .. نه از سرنوشت
نه از خوبی هایی که به من رسیده
نه از بدی هایش هر دو برای من یکسان هستند
نه من از هیچ چیز پشیمان نیستم
نه ,هیچ هیچ ...
پرداخت کردم , پاک کردم , فراموش کردم
برای گذشته اهمیت نداره
با خاطراتم آتش را روشن میکنم
غصه هایم , لذت هایم ,  اصلا به اونها نیاز ندارم
عشقها پاک شدن با انها
برای همیشه پاک کردم .. از صفر شروع کردم
نه , هیچ هیچ ... نه من اصلا پشیمان نیستم

نه ,هیچ هیچ ... من از هیچ چیز پشیمان نیستم
برای اینکه زندگیم  ... برای اینکه شبهایم
امروز...  با تو شروع میشود
ادیت پیاف
آهنگهای ادیت پیاف

فروردین ۰۵، ۱۳۸۹

اسفند ۲۸، ۱۳۸۸

اسفند ۱۹، ۱۳۸۸

بدون شرح

 تخم مرغ های باحال ویژه هفت سین !!!!!











 به یاد مجموعه‌ی آثار برگزیده‌ی  جشواره ی «غزل پست‌مدرن» افتادم ...
  کتاب ... گریه روی شانه ی تخم مرغ !

دیروز و امروز علی

اسفند ۱۸، ۱۳۸۸

وقت مطالعه ( خدای چیزهای کوچک )


نويسنده : آرونداتی روی

یکی از شناخته‌ترین چهره های ادبی در جهان است که در جنبش‌های ضد جنگ، ضد جهانی‌شدن و انتقاد به سیاست دولت‌های بزرگ همواره نقشی برجسته داشته است.
رمان "خدای چیزهای کوچک" خانم روی در سال ۱۹۹۷ منتشر و برنده جایزه معتبر " بوکر" شد. اما آرونداتی روی این جایزه را پس از حمله انگلستان و آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ ، پس داد و اعلام کرد که از پذیرش چنین جایزه‌‌ای به خاطر اشغال نظامی افغانستان از سوی آمریکا معذور است.
"روی" به عنوان یکی از فعالان جنبش زنان،  از اعضای کمپین "یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز" اعلام حمایت کرد و پشتیبانی خود را با حرکت مدنی برابرخواهانه  زنان ایرانی اعلام و بیانیه این کمپین را امضا نمود.
از دیگر آثار روی می‌توان به کتاب های "پایان تصور" ، "سیاست قدرت" و "گفتمان جنگ" اشاره کرد.

ترانه

تاریک

از آن دور دست مي آمد ...  مردي که سايه اي بيش نبود  , از پشت غروب بي صدا و بي ا نس  , آرام وجودش به سرخي آفتاب ....  با پایی خسته از راه  , وبا تني خسته از بي کسي ...
خورشيد سرخ رنگ غروب به خواب مي رفت و تاريکي مي آفريد ... و او در آن تاريکي محو شد , ناپديد گشت کس ندانست که چگونه به رنگ سياهي شب پيوست  ... و کجا دوباره ظهور خواهد کرد ... 
در بي مکان ترين نقطه  شبي ناتمام  , صداي گربه ها در کوچه های  بي عابر وتاريک وجنجال بي پايان قورباغه های جوب , با صدای قدمهای سنگين مردی آميخته بود که هيچ کس نبود .. هیبت ناموجود خود را به زمین میکشید و سیاهی به جا میگذاشت . او قاصدی گمنام در جستجوی مقصد خویش در بی راههای شهر در بن بستی که هیچ کس به دانجا پا نمیگذاشت , روبروی در خانه ای نیمه باز که با زنجیری قفل شده بود, ایستاد.  کمی مکث کرد و از در وارد شد  از حیات تاریک که با وجودش تاریکتر مینمود به درون اتاقی رفت  ... مرد ژولیده ای که به دیوار تکیه داده بود و نفسهای خفه و بریده اش  تنها نشان زنده بودنش بود , آخرین جرعه افیونش را به ته بی ته رگهای ورم گشته اش ریخته بود .  بی حرکت چشمانش را گشود و تاریکی را در برابر خود يافت از وجود پر هیبتش عرق سردی  به تنش نشست او که میدانست به آینه ی سیاه فنای خود می نگرد بی حرکت  و خاموش  به انتظار مرگ خود ماند  بدن کرخ شده و بی حسش آماده هر اتفاقی بود ذهن همیشه آشفته اش در سایه آن سیاهی آرام گشته بود لحظه پایانش به رقت یک اشک  بود که از دیده اش بر گونه های آب رفته و استخوانیش جاری گشت . مرد تاریک همچنان روبروی او ایستاده بود با شنیدن صدایی در گوشه تاریک اتاق به عقب برگشت ,  تن سفید کبود شده ای که با آن تکان درد را در وجودش زنده کرده بود , زوزه ای  سر داد و به آرامش قبلیش برگشت ...

اسفند ۱۷، ۱۳۸۸

حال وهوای اسکاری

 اینم از اسکار 2010 !!!!
جیمز کامرون در حال  خفه‌کردن کاترین بیگلو، همسر سابق خود  که در اسکار ۲۰۱۰ او و شاهکارش، "آواتار" را پشت سر گذاشت.

اسفند ۱۱، ۱۳۸۸

اسفند ۱۰، ۱۳۸۸

وقت مطالعه ( صد سال تنهایی )

باز به سرم زد که برای بار چندم به شهر ماکوندو برم . . قصد من خونه کاهگلی و آفتاب گیری ی که خانواده بوئندیا اونجا زندگی  میکنن از دور که میرسم هر چند دم دمای سحره ولی چراغ آشپزخونه روشن و بساط  پخت وپز شیرینی و آب نبات به راه . اورسولا از نیمه های تاریک شب زیر اوجاقاشو روشن کرده و شیرینی پزیو از سر گرفته ویسیتاسیون سرخپوستم پا به پای اون تو آشپزخونه مشغول آماده کردن آب نباتهاست که قراره صبح به بازار برن گه گاهیم به بچه ها سر میزد آرکادیو نوه غیر شرعی و آمارانتا آخرین فرزند خانواده تازه از خواب پا شدن وربه کا روی چهار پایه نشسته و همونطوری که انگشت شستشو میمکید منتظر نواختن موسیقی ساعتها بود . قدم به قدم که جلو میرم حس عجیب به خونه برگشتن بم دست میده از کنار درخت بلوط رد میشم با یاد اینکه یه زمانی قراره خوزه آرکادیو بوئنديا رو پس از دیوانه شدن تا لحظه مرگ اونجا ببندن غم به دلم میشینه که چطور این مرد بزرگ همچین سرانجامی خواهد داشت  ... هوا روشن شده و آئورلیانو آروم و بی صدا  به سمت آزمایشگاه که به محل زرگری مبدل شده بود میرفت از دور برگشت وبه من نگاه کرد چهره غریبه ی من کنجکاویشو تحریک نکرد و بدون هیچ عکس العملی به راه خود ادامه داد من یه راست به سمت آشپزخونه رفتم و همون موقع ویسیتاسیون سرخپوست با یه سینی شیرینی آومد بیرون با یه لبخند سینی رو به سمتم گرفت منم یه شیرینی ور داشتم  داغ داغ بود وخوشبووو هی دست دستیش کردم تا سرد شد ... به سمت شهر حرکت کردم آروم آروم شیرینی رو میخوردم دیگه روز روشن شده بود و تو شهر کوچیک هیاهوی بود بیشترین هیاهو واسه کولیا یی بود که نزدیک شهر اتراق کردن به سمت اونا رفتم با خیل جمعیت به تماشای کارای عجیب وغریبشون نشستم و از هر چادر دیدن کردم از تاریکی فهمیدم که شب شده و از پاهای خسته ام .. ولی همچنان چشمام کار میکرد وهیجانی بود از این چیزایی که میدید. وقتی شب تا دیر وقت هر چی سعی کردم بخوابم خواب به سراغم نیومد و مثل همه آدمای شهر تا صبح بیدار موندم ... فهمیدیم که به بیماری طاعون بی خوابی مبتلا شدم  ... ودیگه هیچ وقت نمیتونم به خواب برم.
منم مثل همه آدمای شهر به بی خوابی مبتلا شدم .
و شاید به صد سال تنهایی ...



  کتاب  ... صد سال تنهایی  

بهمن ۲۱، ۱۳۸۸

همراه شو...


میعادگاه ما انسان وآبادی ... تاریخ و آینده میدان آزادی

بهمن ۲۰، ۱۳۸۸


همسفر تنها نرو بذار تا با هم بریم
سرنوشته مون یکی هر دو مون مسافریم
تازه از راه رسیدم هنوزم خسته ی رام
همسفر تنها نرو بذار تا من هم بیام
سخت دل کندن از این شهر و دل بستگیام
بودن از خونه جدا با همه خسته گیام
جون به لبهام رسیده تا به کی دربدری
گرد غربت روتنم که بازم باید بری
بذار تا خستگی از این تن خسته بره
سخت دل بستگی از شهر دل بسته بره
اگه بذاری بیام من میشم سنگ صبور
گوش به قصه هات میدم شهر غربت راه دور   
شاعر : فرهاد شیبانی

دی ۲۴، ۱۳۸۸

وقت مطالعه ( رویاهایم را می فروشم )


کتاب ...   رویاهایم را میفروشم ....

نوشته : گابریل گارسیا مارکز
داستان زنی که به سختی میمیرد تنها نشان باقی از آن انگشتری مارمانند با چشمانی از زمرد...
این زن رویا می فروخت

آهنگ


 آهنگ   kitaro... Caravansary
كيتارو
در سال ۱۹۵۳ با نام واقعى «ماسانورى تاكاهاشى» در ژاپن به دنيا آمد.
 كيتارو در دبيرستان به موسيقى سل(موسيقى مذهبى سياه پوستان)، ريتم و بلوز علاقه مند شد.

او پس از فراگيرى نواختن گيتار الكترونيك، با گروه خود به نام «آلباتراس» (نوعى مرغابى بزرگ دريايى)، شروع به برگزارى برنامه هايى در مهمانى ها و كلوب ها كرد. نام كيتارو كه يك شخصيت كارتونى تلويزيونى بود در همين زمان از سوى دوستانش بر وى نهاده شد. بزرگترين اثر وى در اين زمان اُتيس و ردينگ بود. كيتارو خود در مورد اين اثر مى گويد:
 «موسيقى من احساسى از تعمق و مهربانى را در مخاطب بر مى انگيزد و در واقع موسيقى من نه ريتم است و نه بلوز اما مخاطب احساسى مشابه احساس موسيقى سُل را در خود احساس مى كند.»
در اوايل دهه هفتاد او به طور كلى تغيير رويه داد و كار با كيبورد را آغاز كرد. او به گروه «فار ايست فَميلى» پيوست و با آنها گذار به دور جهان را آغاز كرد. در اين مسافرت ها، كيتارو با «كلاوس شولز»، نوازنده سينتى سايزر و بنيانگذار گروه «تنجرين دريم» آشنا شد. شولز براى گروه دو آلبوم توليد كرد و كيتارو كلاس فشرده اى را نزد وى به فراگيرى سينتى سايزر گذراند.
كيتارو در مورد اين تغيير مسير به سمت فراگيرى سينتى سايزر مى گويد:
«من با سينتى سايزر مى توانم يك اقيانوس خلق كنم، يك كناره زمستانى، يك ساحل تابستانى و يك منظره كامل را بيافرينم.»
او پس از بازگشت به ژاپن در سال ۱۹۷۷ كار تكنوازى خود را آغاز كرد. دو آلبوم اوليه او با نام هاى «تن كاى» و از داستان ماه كامل «به نوعى جنون و هوس، آئين و كيش» براى جنبش در حال تولد موسيقى «نيو ايج» تبديل شد. اما اين آلبوم «جاده ابريشم» كيتارو بود كه توجه جهانيان را به سوى او جلب كرد. جاده ابريشم، موسيقى اى بود كه براى يك مستند ژاپنى كه به مدت پنج سال در تلويزيون به نمايش در مى آمد، ساخته شده بود.
آلبوم جاده ابريشم او در سال ۱۹۸۶ با استقبالى جهانى روبه رو شد و در پى اين استقبال، كيتارو در سال ۱۹۸۷ با همكارى موسيقيدان هاى مختلفى مانند «ميكى هارت» و «جان اندرسون» توانست آلبوم هايى مانند« نور روح» را به بازار عرضه كند و بالغ بر ده ميليون كاست به فروش رسيد. اين آلبوم به عنوان بهترين اثر نيو ايج معرفى شد.
در همين سال بود كه وى آلبوم هاى قديمى خود را هم بازتكثير و توزيع كرد اما اين بار در سطحى جهانى و تور خود به آمريكا را شروع كرد و توانست با اجراى اولين تور زنده خود تنها در آمريكاى شمالى دو ميليون آلبوم به فروش برساند.
او در سال بعد توانست با خلق موسيقى فيلم «بهشت و زمين» شهرتى دوباره كسب كند و برنده جايزه بالاترين امتياز در سال ۱۹۹۴ شود. اما اوج موفقيت او در عرصه موسيقى، دريافت جايزه سال ۲۰۰۱ براى آلبوم «در فكر تو» بود.
كيتارو يك ستاره است اما بسيار فروتن. او مى گويد:
«طبيعت به من الهام مى كند. من تنها يك پيغام بر هستم. براى من برخى آهنگ ها مانند ابرها هستند و برخى مانند آب.»
كيتارو هر ساله براى تكريم و احترام به «مادر زمين» كنسرتى در كوه فوجى يا در نزديكى خانه اش در كلرادو برگزار مى كند. در يكى از اين برنامه ها كيتارو، در شبى ماه تمام در آگوست از غروب تا سپيده دم بر چليك مى كوبد و در حالى كه دستانش آغشته به خون شده بود همچنان به كوبيدن ادامه مى دهد.
از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۰ او با همسر اولش با نام يوكى زندگى مى كرد اما آنها به علت اينكه كيتارو اغلب اوقات در آمريكا كار مى كرد و همسرش در ژاپن، از هم جدا شدند. در نيمه هاى دهه نود او با زنى با نام «كيكو ماتسوبارا » كه هم اكنون در اغلب آلبوم هايش در كنار او مى نوازد، ازدواج كرد.
اثار :
1980 - In Person Digital
1980 - Silk Road
1980 - Silk Road 2
1985 - Best Of Kitaro
1987 - The Light Of Spirit
1990 - Kojiki
1991 - Live In America
1992 - Dream
1993 - Heaven And Earth
1994 - Mandala
1999 - The Best Of Kitaro Ii
1999 - Thinking Of You
2001 - Ancient
2002 - An Ancient Journey
2002 - Daylight, Moonlight in Yakushiji - Live
2006 - Spiritual Garden


هم اكنون او در شهر «وارد» در خارج از كلرادو در مكانى به وسعت هفتاد و دو هزار مترمربع و در خانه اى به مساحت ۲۳۲ متر مربع، جايى كه كنسرت هاى آخر خود را در آنجا برگزار كرد، زندگى مى كند.

دی ۱۲، ۱۳۸۸

وقت مطالعه (شازده کوچولو)



 شازده کوچولو . شهریار کوچولو
 به فرانسوی:‎Le Petit Prince ‏‏ ‏ 
 نوشته آنتوان دو سن اگزوپری

این داستان از معروف‌ترین داستان‌های کودکان و سومین داستان پرفروش قرن بیستم در جهان است. در این داستان اگزوپری به شیوه‌ای سورئالیستی و به بیان فلسفه خود از دوست داشتن و عشق و هستی می‌پردازد. طی این داستان اگزوپری از دیدگاه یک کودک پرسشگر سوالات بسیاری را از آدم‌ها وکارهای آن‌ها مطرح می‌کند. این اثر به ۱۵۰ زبان مختلف ترجمه شده‌است. مجموع فروش این کتاب به زبان‌های مختلف از هشتاد میلیون نسخه گذشته‌است.

کتاب ...  شازده کوچولو ...

این کتاب در سال ۲۰۰۷ به عنوان کتاب سال فرانسه برگزیده شده‌است.

احمد شاملو مترجم  این اثربه فارسی  نام مسافر کوچولو را برای ترجمه خود برگزید.

Free Counter and Web Stats