لطافتت را بر پاره کاغذی رنگین
با خطی نازک مینویسی
در جعبه ای میگذاری
وبرایم میفرستی
جعبه را که وا میکنم
دسته دسته پروانه به هوا میروند
نمیدانم به کجا ؟…
شاید به اوج خیال
یا به عمق سکوت
یا به کوچه ای که قدم زنان
به دیدار من می ایی…
میبرند مرا به دری که در فراسوی ان
مردی در انتظار بودن
دستان خسته اش را به در میکوبد
که باز کن...
مرا راحتی باید
راحت خیالم باش
فقط همین…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر