اي عاشقان اي عاشقان هنگام كوچ است از جهان
درگوش جانم مي رسد طبل رحيل از آسمان
اين بانگها از پيش و پس بانگ رحيل است و جرس
هر لحظه اي نفس و نفس سر مي كشد درلا مكان
….
زين شمع هاي سرنگون زين پرده هاي نيلگون
خلقي عجب آيد برون …… تا غيبها گردد عيان
زين چرخ دولابي ترا … آمدگران … خوابي … خوابی … خوابی … ترا
فرياد از اين عمر سبك… زنهار …از اين خواب گران
ايدل سوي دلدار شو اي يار سوي يار شو
اي پاسبان بيدار شو خفته نشايد پاسبان
هرسوي شمع و مشعله هرسوي بانگ و مشغله
كامشب جهان حامله زايد جهان جاودان
تو گل بدي و دل شدي جاهل بدي عاقل شدي
آنكو كشيدت اينچنين آنسو كشاند كهكشان
…
دركف ندارم سنگ من …. باكس ندارم جنگ من
با كس نگيرم تنگ من … زيرا خوشم چون گلستان
پس خشم من زان سربود
وز عالم ديگر بود
اينسو جهان آنسو جهان بنشسته من بر آستان
۱ نظر:
زیبا بود...
ارسال یک نظر