مهر ۳۰، ۱۳۸۸

وقت مطالعه (سوناي زعفرانیه)

روایت سحر...
دخترکی ساده که نام محبوبش را باگلبرگهای رنگین توی دفتر انشایش تصویر میکند واز پنجره یک عشق پاک به مرداب سونای زعفرانیه پرتاب میشود . و سعید با دستهای خونین و قلبی که سیاه تر از شب غربت سحر است ,در هیئت شاهزاده رویائی بر در سونا ظاهر می شود و سحر را با خود میبرد . به کجا؟
بر فراز شبی خونین در برجک پاسداران, بر سینه ی تپه ای در لی پج در قایق شیشه ای روی رودخانه سن؟ یا در غسالخانه ای که سعید امای را میشستند.
در بازخوانی روایت
سونای زعفرانیه هیچ ادابی وترتیبی مجویید , این روایت جنون است , که یک سویش دریای خون, وسوی دیگرش سرگشتگانی هستند که خود سحر نیز یکی از انها ست …
علیرضا نوری زاده
SONA
اوریل 2001
لندن

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
لطف کنید این کتاب را برایم ایمیل کنید
هرچقدر گشتم نبود؟!!!

hasani128@gmail.com

ناشناس گفت...

salam man in ketab ra mikhaham be che shekli bayad tahiye konam?

Free Counter and Web Stats