شهریور ۲۵، ۱۳۸۸

قفس را بسوزان…رها کن پرندگان را

مدتها پیش , توی یه گروه موسیقی فعالیت میکردم. یه فعالیت دوستانه, که بعدها شکل اولین گروه موسیقی مخصوص بانوان در ابادان به خود گرفت.  سر پرست گروه یکی از دوستای قدیمیم بود. این قد قدیمی بود که یادم نیست چطوری باهم دوست شدیم همین کافی که میدونم همیشه با اون بودم این دوست سابق من همیشه دوست داشت اهنگهای خاصی رو تمرین کنیم اهنگهایی که به نظرش قشنگ میومدن البته سلیقه خوبی هم داشت یکی از اهنگهایی که بسیار اونو تکرار میکرد و اینجوری منم حفظ کردم به نام خون ارغوان بود که من هیچ جا نشنیدم فقط اونو با صدای دوستم شنیدم والبته نمیدونستم که خوانندش کیه؟ ولی امروز کشف کردم که این اهنگی که سالها تو ذهنم بوده منبعش چیه…

آنچه را که اما بعدها شکل سرود به‌خود گرفت و امروز در دست ماست، شعرش را در سال هزار و سيصد و سي و هفت، «محمود ثنايي» متخلص به «شهرآشوب» گفته و آهنگ آن در گوشۀ شوشتري و برگرفته از آهنگي محلي است همانطور که گفته شد و مي‌دانيد، بر وزن شعر ترانۀ «نواي چوپان» و ملودي آهنگ آن، سروده‌اي با رنگ و تم انقلابي سروده شد که بيشتر در جمع گروهي از مبارزين و زندانيان سياسي خوانده مي‌شد.
ديگران اولين بار، آن‌ را در مجموعه‌اي با نام «آفتاب‌کاران جنگل»، که به‌صورت کاست در اوايل انقلاب در سال پنجاه و هفت منتشر شد شنيدند. سرودي که آيندگان و دل‌شکستگان را بشارت روييدن سحر و لبخند آزادي مي‌داد و با موج چشمه و آهو، از ستيز ستاره مي‌گفت و از کبوتري که تمام شب در پرواز بود و شاخه‌اي سرخ و گرده‌افشان بر لب داشت. نام ان  «خون ارغوان‌ها» بود

اهنگ خون ارغوان ها

زده شعله در چمن، در شب وطن، خون ارغوان‌ها
تو اي بانگ شورافکن، سحر بزن شعله تا کران‌ها
که در خون خستگان، دل‌شکستگان، آرميده توفان
به آيندگان نگر، در زمان نگر، بردميده توفان
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت‌دهندگان را
که لبخند آزادي، خوشۀ شادي، با سحر برويد
سرود ستاره را موج چشمه با آهوان بگويد
ستاره ستيزد و شب گريزد و صبح روشن آيد
زند بال و پر ز نو، آن کبوتر و سوي ميهن آيد
گرفته تمام شب، شاخه‌اي به لب، سرخ و گرده‌افشان
پرد، گرده گسترد، دانه پرورد، سر زند بهاران
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت دهندگان را
که لبخند آزادي، خوشۀ شادي، با سحر برويد
سرود ستاره را موج چشمه با آهوان بگويد

Free Counter and Web Stats