آهنگ امروز یکی از بهترین خاطرات دوران دبیرستان رو بیادم میاره …
توی بازار کویتیها با یکی از بهترین دوستای اون دوره داشتیم بوم ولوازم نقاشی رنگ روغن از گالری حافظ ( علی اقا) خرید میکریم که این مرد پر احساس و هنر دوست این آهنگو گذاشته بود خیلی قشنگ بود تازه آومده بود بازار . ما هم همینطور ایستاده بودیم گوش میدادیم علی آقا هم دید ما علاقه مندیم آهنگ رو از اول گذاشت .با صدای همیشه آرومش گفت :آهنگ تنها تر از بیابان کار جدیدیه از یه خواننده جدید اسمش عباس بهادریه .
فردای اون روز تو مدرسه دوستم کاست گل باران عباس بهادری رو خریده بود به زورم از دست انتظامات دم در ردش کرده بود من خیلی زوق کردم از همه بیشتر چون واسه من خریده بود. اولین کاستی بود که یه دوست بم هدیه کرد.
بعدا هرجا میرفتم تو کیفم بود به خونشون که میرفتم نقاشی میکشیدیم همش صدای ضیطو بلند میزاشتیم باهاش میخوندیم دیگه همه آهنگاشو حفظ بودیم از همون زمونا بود که قریحه خوانندگیمون گل کرد بعدم که کامپیوتر امد و سی دی و …دیگه کمتر کسی طرف کاست میرفت . کاست گل باران هم لای اون همه کاستی که بعدش واسه هم می خریدیم تو انباری خونشون خاک خور شد…
این آهنگو تنها تر از بیابان هدیه می کنم به همون دوست…
انسان همیشه مغرور سر کش چو موج دریا جانش پر از ستاره اما همیشه تنها
این عالم غریبیست انسان بدون انسان پر هایو هو ولیکن تنها تر از بیابان
دنبال همصدایی همواره جستجوگر این کوه پر ز هیبت از غم تکیده دیگر
نالیده در شبو روز با قصه ی جدایی میسوزد از غم عشق با یاد اشنایی
جانو دلش اگر چه رنجی خموش دارد اما ردایی از عشق انسان بدوش دارد
دنبال همصدایی همواره جستجوگر این کوه پر ز هیبت از غم تکیده دیگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر