مرا آمدنی دوباره باید
با افکاری نو
صدایی نو
ورنگی روشن تر از اکنون
از این قالب
از این بیدادی وزنم
از این جوشانی رگهام
مرا گریزی تازه باید
از این تیک تاکی ساعت
از این وقتی که می پوید
تمام وقت کشی هایم
از این سوزی که میسوزاند آه هایم
مرا وقتی دگر باید
مرا برپایی تازه
تا نزدیکی حست
تا آن ناز دستانت
چو میدد مژده ی وصلت
که گر باشد امیدی نو
من آن رخت کهن پوشم بسوزانم
بیندازم تمام تن
بشویانم تمام حس
مرا خلقی نوین باید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر